-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 23:32
تو خدای منی برایم خدایی کن ........
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 خردادماه سال 1389 00:17
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 22:21
حرفهایی که از یاد رفته اند , درست در لحظه ی گفتن متلاشی میشوند . که اصلا دست دلت را نمی گیرند . بیرحمند . باید منتشان را بکشی و تا نیایند هم نفس راحت نمی کشی . حرفهایی که قشنگند اما ... نمی آیند. و تو آنقدر باید منتظر بمانی شاید رام شوند . شاید شبیه یک اتفاق بزرگ از راه برسند ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 13:51
ناز کم کن ، که در این باغ بسی چون تو شکفت ...!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 23:47
و فصل , فصل درختان آلبالو بود و فصل فصل معجزه بود.. . مرا ز شاخه بچین .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 21:34
مصراع بعدی شعر من لبخندهای توست وقتی از پنجره قناریهای عاشق را می شمری وقتی دو فنجان چای داغ را می گذاریم روبروی هم تا در تماشای بی وقفه ی برف دستهایمان یخ نکند . مصراع بعدی شعر من چشمهای توست وقتی ناباورانه سخاوت خدا را تماشا میکنی . وقتی که شعرهای مرا می خوانی . وقتی دو فنجان چای داغ را می گذاریم روبروی هم . . . ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 23:33
به تو که فکر میکنم قلب واژه ها می لرزد لحظه ها دلتنگ میشوند نگران می شوم بغض میکنم .... .... چقدر حادثه , ناگهانی است ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 23:14
. چهل شب که هیچ چهل سال هم بشکنی ام باز چله نشین کوی تو ، منم . باورم را توی دست همین پنجره ها کاشته ام سبز می شوم حتی کنار همین شکستنهای نوبرانه حتی کنار همین یأس مردد دامنم برای روز مبادای گنجشکها پر از خرده های نان است می دانم هنوز زمستان تمام نشده ، بهار خواهد آمد .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 23:36
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟ .....
-
شعری از سهیل محمودی
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 21:51
گر چه خویش را به هر چه خواستم , رسانده ام عشق من ! قبول کن , هنوز بی تو مانده ام تو؛ نهایت تمام قله های دور دست من؛ کسی که عشق را به قله ها رسانده ام دامن تمام ابرهای دور دست را با هوای آفتاب روی تو تکانده ام خوب من, به جان آینه - به چشم تو قسم - یک دل زلال در برابرت نشانده ام حرف آخرم همین که با تمام شاعریم غیر تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 17:38
من از خیر این ناخدایان گذشتم خدایی برای خودم آفریدم ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 22:12
خیلی هم عجیب نیست این که دلم میخواهد آرام باشد ... .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دیماه سال 1388 12:43
من از زندگی چه میخواستم جز آسمانی که ببارد و زمینی که برویاند ... حالا در هجوم اینهمه شب چشم انتظار کدام ستاره ام ؟ ... ... خدا کند , خدا یادش نرود روزهایمان را آفتابی کند ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 00:00
به یاد سحر رومی عزیز که برای همیشه رفت ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آذرماه سال 1388 00:42
شاید پرنده ای که آواز می خواند همان خدای عاشقی ست که فراموش کرده ایم ... " یک جرعه ی دیگر میهمان شب زنده داری امشبم باش ."
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1388 20:18
نمی دانم تو به پابوس خواب من آمده ای یا من به پای بوسه های تو ....
-
باورت میشود چقدرتنهایم ؟!
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 22:45
وقتی گریبان ازل با دست خلقت میدرید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایش می چشید من عاشق چشمت شدم , نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن , دنیا همان یک لحظه بود آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 22:06
من نه آدمم , نه گنجشک تنها اتفاقی کوچکم هر بار می افتم ..... دو تکه می شوم ؛ نیمی را باد می برد , نیمی را تویی که نمی شناسمت . ! _ شعر از دوست خوبم یه روزی , یه جایی , یه کسی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آبانماه سال 1388 19:11
نه اینکه نیستم , هستم اما تو فکر کن نیستم .... . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مهرماه سال 1388 13:59
اینکه این روزها عاشقی در حوصله ی من نمی گنجد چیز غریبی نیست عجیب اینست که من باشم تو باشی روزگار باز هم پی واژه بگردد ! پ ن : سلام ای غرابت تنهایی اتاق را به تو تسلیم میکنم چرا که ابرهای تیره همیشه پیغمبران آیه های تازه ی تطهیرند ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 مهرماه سال 1388 16:14
می بینی هنوز هم شبها که خوابم نمی برد مینشینم و هذیانهایم را بهم میبافم . روزها مینویسمشان توی دفترم تا فراموش نکنم . خنده ندارد من این جور زندگی کردن را خودم خواسته ام . پ.ن بیربط: دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ورنه با سعی و عمل ، باغ جنان اینهمه نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مهرماه سال 1388 15:37
لبریز موجم ساحلی آرام میخواهم تنها و ساده هر کس مرا پیدا کند مال خودش . - روشن سلیمانی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 22:12
من که باور کرده ام باید همین باشد .....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 21:29
.... دیگر عادت کرده ام که خودم پای رفتن خودم باشم خودم آستین همت خودم ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 مردادماه سال 1388 21:53
* بیا ای شیخ و از خمخانه ی ما شرابی خور که در کوثر نباشد شرابی بی خمارم بخش یارب که با وی هیچ دردسر نباشد . ** بیزارم از آسمانی که نمی بارد زمینی که درخت ندارد ... *
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 23:48
۱- منم منت کش چشمای نازت دل عاشق کش و عاشق نوازت دو چشمات خیره بر کنج لبامه بنازم مستی راز و نیازت ! ۲- روزگار مثل قدیمها نیست ، به جان خودم ... ۳- .........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 23:49
هنوز هم دوست دارم با تمام وجود باور کنم که یکی هست و می آید و همه چیز روبراه میشود . هر چند این روزها به همه چیزشک دارم . خدا کند ، خدایی که هست ، بیاید و مرا از اینهمه شک نجات دهد ... خدا کند کسی باشد و بیاید .... خدا کند که بیایی ....
-
مطرود
جمعه 9 مردادماه سال 1388 10:40
چقدر سیب ؟؟ چقدر گندم ؟؟ ..... ..... بهشت بهانه بود کسی ما را دوست نداشت .
-
یادش بخیر ....
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 22:06
خشک چوبی،خشک مویی،خشک پوست از کجا می آید این آوای دوست .... من ، عاشقترین آدمی که توی زندگیم دیده ام ، استاد موسیقی ام بود .یک مرد میانسال بهایی . ساز که می زد و میخواند خدا را می آورد این پائین جلوی چشمهایم . و من چقدر لذت میبردم از این لحظه ها که زود هم تمام میشدند . ولی طعمشان ماندگار بود . حتی قشنگتر از تجربه ی...
-
شعری از مهرداد محمدی :
شنبه 27 تیرماه سال 1388 22:23
بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند بگذار هر چه نمی خواهند بگوییم باران که بیاید از دست چترها کاری ساخته نیست ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم . شعر از مهرداد محمدی -