( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

حرفهایی که از یاد رفته اند , درست در لحظه ی گفتن متلاشی میشوند . که اصلا دست دلت را نمی گیرند . بیرحمند . باید منتشان را بکشی و تا نیایند هم نفس راحت نمی کشی . حرفهایی که قشنگند اما ... نمی آیند. و تو آنقدر باید منتظر بمانی شاید رام شوند .

شاید شبیه یک اتفاق بزرگ از راه برسند ...


نظرات 3 + ارسال نظر
خاطرات یک آتشنشان یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://firemanney.blogsky.com/

جالب بود
موفق باشین
راستی خوشحال میشم دفتر خاطرتم رو برگ بزنین
حضور سبزتان را پاس میدارم
آبتین

فرنام یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://se7enboys.tk

سلام
وبلاگ قشنگی داری!
همین جوری تو بلاگ اسکای چشمم خورد بهش
وقت کردی به من هم سر بزن!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

kheili ghashang minevisi khanumi
tabrik migam be in zehne fa'alet

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد