( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

   

باورت نمی شود ، ولی دلم میخواهد حرف بزنم...

 


          

با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام 

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن، سال هاست 
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام..


_ محمدعلی بهمنی _


   

اینهمه ستاره

یکی از من _ یکی از تو

خودت ببین

...

...

تو کجایی ؟!



"چند روزیست دلم در تب و تابی دگر است"

"و گمان می رود آغاز عذابی دگر است" *

"با خرابات نشینان ز کرامات ملاف "

این سخن ها همه از شاعر نابی دگر است

روزهایم همه تکرار عذابی سیهند

دلخوشیهام همه شکل حبابی دگر است

من همان روز که از چشم تو غم نوشیدم

دیده بودم دل تو چشمه ی آبی دگر است

"روزگاریست دلم کعبه ی مقصود ندید "

قبله ام ، معبد من ، سمت سرابی دگر است

آه ، دیشب دل من غرق تماشای تو بود

چشم تو مست تماشای شرابی دگر است

به کجا می بری ام بخت ستمدیده ی من !

خانه ام جای دگر ، رو به خرابی دگر است....


* با کسب اجازه از شاعر گرانقدر علی محمد محمدی