وقتی گریبان ازل با دست خلقت میدرید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایش می چشید
من عاشق چشمت شدم , نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن , دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم , شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو , نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی !
تنها نیستی حس تنهایی داری
زیبا بود ... اونقدر که باید به احترامش سکوت کرد ...:)
سعیده جان بد جوری شک کردم به هرچی دوست داشتن!!!!
در کنار جاده ی رو به بی انتها ها
من در آوازی مقدس
غرق می شوم در شبح سال ها ی کودکی ام
با تو
با تو که به قول آن شاعر اهل هوای جنوب«ایمنم»
آری
با تو که عروس ماهیگیران تنهای ابدیتی
و جای آن همه مروارید آبی خواب آلود را می دانی،
من بی تو بی ترانه می شوم
پس نرو
و بگذار همچون سالهای نوجوانی ام در خواب های خوش بی خبری فرو روم
و به کوچه کودکیهامان همچون جادویی ابدی نگاه کنم
و شعر بخوانم
و به دنبال دختری که هرگز نبوده است در زندگی ام آواره ی خیابان های آغشته به رنگ عصر و طعم باران شوم
و تنهای تنها شروع کنم مسیر عشقم را به ابدیت
و کتابی کشف کنم در ویترین کتاب فروشی محله مان
همچون آن سالها که کشف کرده بودم کتاب شعری از شاعری که اهل هوای نور بود
و زندگی ام را آغازی دیگر بخشید.
و من شدم مسافرخواب و خیال های سفری بی انتها
که اکنون ایستاده ام در کنار جاده ی رو به بی انتها ها...
یک آن شد این عاشق شدن , دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
.
.
چقد من این شعرو دوست دارم !
قبلنا مدار صفر درجه میداد اینو میخوند به عنوان ترانه ش !
:*
سلام آپم خوشحال میشم یه سری بزنید [گل]
سلام سعیده جوندیدی بلاخره این خونت رو هم پیدا کردم حال میکنی؟
بلاگ جالب داری..
امیدوارم همیشه موفق و کامروا باشی
با اجازتون لینکت کردم البته نیازی به اجازه شما نبودشا
جیگرتو همکار و همنامی خودم
اینجا چه آیکونای باحالی داره
عین اون نی نیا سیریش شده بودم اینجا و زل زده بودم به آیکوناش
سلام
من هم معتقدم که باید به احترامش سکوت کرد.
....و زندگی همان یک نگاه است و کاش آن نگاه گیرا باشیو جاودانی / پیروز باشی
سلام.. آپم
همیشه همین بوده است/خوب ِمن، به فاصلۀ در و فنجانی قهوه و چند پک سیگار/خوب ِ او میشود/ با همین ظرافت!/ باران شدید می شود و نفسهای تو تندتر/من و صحنه/با کمترین شتاب/در نور زردِ شمع و دودِ عود محو میشویم
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
منم از این شعر دکتر افشین یدالاهی خاطرات خوبی دارم
خیلی دوست داشتم این ترانه رو که تیتراژ پایانی سریال مدار صفر درجه بود
سلام
باید ببخشی که همیشه با یه تاخیر درست حسابی می آم .آخه خیلی سرم شلوغه .ولی یادتون باشه ما هیچ موقع فراموشتون نمی کنیم .
در پناه حق شاد باشی .
سلام
خوبی؟
من با یاسمنگولا آپم.
ممنون می شم بیای.
فعلا...