من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
درباره من
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
ادامه...
سلام سعیده جان
تا تعبیرت از قدرت چی باشه!
برعکس تو من اما کلی نوشتنم میاد اما کو وقتش؟
سلام...


پس انسانها معدودی رونشان را زیر و رو کرده اند...
به نوشتنت بگو بیاد!!!
منتظرم شعر هستیم...
همین.
درونمون دنیایی هم باقی مونده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا!
سلام ... اسم خداست
من خود نیز فراموش کرده ام ...
مرغک شاخسار کدام صنوبر شکسته بوده ام ...
کجائی دوست من ؟ نمی نویسی چرا ؟!
دیگه از خستگیامم خسته شدم...
جای خوبی درست کردی
سلام عزیزم
من با شعر هایی که گفتی خیلی سازگارم
لینکت کردم.
بی وفا!
چرا خبر نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به روزم با یه دل تنگی...
سلام!!!!!!!