( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

                    


بزرگ است

آنقدر بزرگ

که

دوستش دارم

...

مادرم را می گویم .



نظرات 7 + ارسال نظر
ermes پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com/

مادری دارم بهتر از برگ درخت !



سلام به سعیده!
بازهم موجز و زیبا سروده ای !
دختر تو چرا اینقدر دیر به دیر آپ میکنی !؟ صدرحمت به من !

سعیده جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.kaktoos55.blogsky.com/

^
بس که تنبلم استاد

mehran پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ http://mehran1988.blogsky.com

درودی بی انتها ... بسیار عالی

ته مانده های یک مرد دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ http://tahmandeha.blogfa.com

سایه ی بزرگی اش همیشه روی سرت باشد...

bardia چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://naslemantanha.mihanblog.com

درود
امید به اینکه در این دنیای وانفسا، در این دنیای رنج آور، همیشه در آغوش مادرت باشی. برایت آرزوی موفقیت دارم

[ بدون نام ] دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://kooris-6.blogsky.com/

سلام عالی نوشتی من مادرو به فرد همیشه نگران و دلواپس تشبیه میکنم

علی سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ

واقعا قشنگه
همه چیز کوتاه و قشنگ و با عظمت
نمی شناسمت
ولی طعم و ادبیات شعر هاتو دوست دارم
برای شما طلب روزهای خوب را دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد