من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
درباره من
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
ادامه...
درست می گی
بر فرض محال هم اگه ناجی هم باشه
اون فقط خود مونیم!
درس جالبی بود
...و من چهره خویش را در اینه نمی بینم چه رسد به منجی / پیروز باشی
جز بدبختی چیزی در آینه نبود
نجات دهنده رفته گل بچینه ، باید خودمون دست به کار بشیم !
چطوری مهربونم؟
سلام سعیده جونم
بی معرفت
غزالم
اصلا منو یادت هست؟
سعیده الان اصلا حالمم خوب نیست راه داشت خودمو می کشتم
منم برگشتم
بیا ببین چه کردم لینکمم بذار لطفا
از همین خاک
کتاب سوممه
بازم که لینکمو نذاشتی؟ یه شکلک هم بیشتر واسم نذاشتی.مشکوک می زنیا
سلام سلام
چه طوری عشقم؟
بیا که بعد از 2 روز ناجور یه شعر باحال دارم برات
بیایا
سلام
وبلاگ نیک اندیشان با داستان (معصومیت معصومه !!) منتظر حضور صمیمی و نظرات ارزندهء شماست .[گل][گل]